معنی پرداخت دین

حل جدول

پرداخت دین

ادا


پرداخت

پولیش

معادل فارسی رتوش

لغت نامه دهخدا

پرداخت

پرداخت. [پ َ] (مص مرخم) اسم از پرداختن. تأدیه. ادای دین. توختن وام. || صیقل. جلا. صقل. پرداز. (برهان). || توجه:
همی گریختم از مردمان بکوه و بدشت
که از خدای نبودم بدیگری پرداخت.
سعدی.
- پرداخت دادن، مهره زدن. صیقل دادن. جلا دادن.
- پرداخت کردن، ادا کردن دین وجز آن.
|| صیقلی کردن. لغزنده و تابان کردن. صیقل دادن. پاک کردن. برق انداختن. روشن کردن. مجلی و سخت صیقلی کردن. زنگ بردن. زنگ زدودن.


دین

دین. [دَی ْ ی ِ] (ع ص) متدین. (لسان العرب). دیندار. پای بند به دین. (از اقرب الموارد).

فرهنگ عمید

پرداخت

آراستگی و آرایش،
جلا،
(بانکداری) دادن پول، تٲدیه، کارسازی،
* پرداخت دادن: (مصدر متعدی) صیقل زدن، جلا دادن، زنگ چیزی را زدودن،
* پرداخت کردن: (مصدر متعدی)
صیقل زدن، زنگ چیزی را زدودن، جلا دادن،
(بانکداری) پول دادن به کسی دادن،

فرهنگ فارسی آزاد

دین

دَیِّن، مُتَدَیَّن- دین دار- با دین

مترادف و متضاد زبان فارسی

پرداخت

ادا، تادیه، بازدادن، کارسازی، وام‌گذاری، آهار، جلا، صیقل، صیقلی، صافکاری، صاف کردن،
(متضاد) دریافت

فارسی به عربی

پرداخت

انفاق، انفق، ثقل، حریر، حواله مالیه، دفع، دفعه، صقیل، مستوطنه


دین

ایمان، دین، مسوولیه

فارسی به ایتالیایی

پرداخت

pagamento

فارسی به آلمانی

پرداخت

Polieren, Politur (f), Polnisch, Putzen, Schliff (m), Sateen, Satin (m)

ترکی به فارسی

دین

دین، مذهب

فرهنگ معین

پرداخت

آرایش، جلا، صیقل. [خوانش: (پَ) (مص مر.)]

فرهنگ فارسی هوشیار

پرداخت

(مصدراسم) پرداختن، جلا صیقل. -3 پرداز نقشها، توجه.

معادل ابجد

پرداخت دین

1271

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری